7 فیلم هنری خوب قرن 21 که احتمالا هرگز ندیده اید
به گزارش مجله رویای کره ای، این فهرستی از تعدادی از فیلم هایی است که از ابتدای قرن بیست و یکم تا به حال پخش شده اند و به فیلم های خانه های هنر شهرت دارند. فیلم های هنری قرن 21 که در سینماتک ها می گردد دید و به درد مخاطبان جدی تر سینما می خورد.
خیلی از مخاطبان پیگیر سینما از وفور فیلم های اکشن و ابرقهرمانی و دنباله های سینمایی در سال های اخیر راضی نیستند. آن ها به روزگاری که سینما محلی برای تفکر و اندیشیدن بود غبطه می خورند. آن هایی که سینما برایشان به معنای پیغام است و در سینماتک ها و به اصطلاح آرت هاوس ها (خانه های هنر) دنبال فیلم های تأثیرگذار می گردند. سرگرمی برای این افراد در درجه دوم اهمیت است اما راستش فیلم هایی در طول این سال ها ساخته شده اند که هم ویژگی های هنرمندانه دلخواه مخاطبان خاص سینما را داشته اند و هم توانسته اند با فیلم نامه و داستان و بازی بازیگران مخاطبشان را تا سرانجام بکشانند. واقعیت این است که سینما هنوز هم قدرت منحصربه فردی دارد که می تواند به صورت مستقیم روی زندگی ما تأثیر بگذارد. فیلم های هنری بهترین بخش این سفر الهام بخش از دل سینما هستند.
کارگردانانی مثل اینگمار برگمان، یاسوجیرو اوزو، ژان لوک گدار و آندری تارکوفسکی جزء کسانی بودند که به سینمای هنری معنا بخشیدند و در حقیقت خصوصیات آن را تعیین کردند. هر کدام هم سبک منحصربه فرد خودشان را داشتند. آن ها فیلم هایی خارق العاده و نوآورانه ساختند که مخاطبشان را به تفکر و تعمق وامی داشت. از آن ها می خواست که درباره زیست و وجودشان سؤال هایی مطرح نمایند. فیلم هایی که از اخلاقیات و فضایل انسانی صحبت می کردند. امروز کارگردانان دیگری مثل نوری بیلگه جیلان و آندری زویاگنیتسف آن جهت را ادامه می دهند و سینمای هنری را زنده نگه میدارند. فیلم سازانی که باعث می شوند هنوز جادوی سینما لمس گردد.
چیزهایی مثل ابهام، وهم، آرامش، خودآگاهی و حتی سرگردانی در فیلم هایشان به چشم می خورد. خیلی از فیلم های این فهرست براساس یک فاکتور انتخاب شده اند. آن ها در بخش اصلی و مسابقه یکی از سه جشنواره سینمایی اروپایی مهم که محل نمایش فیلم های هنری است حضور داشته اند؛ جشنواره های کن، برلین و ونیز. بعضی از آن ها حتی از این جشنواره ها جوایزی هم گرفته اند. بعضی از آن ها مهم ترین فیلم کارگردانانشان نیستند اما فیلم های معروفترشان را ممکن است دیده باشید. این یک فهرست متفاوت است.
این ها فیلم هایی است که در اصطلاح عامه به مخاطبانشان روشنفکر می گوییم. آن هایی که دوست دارند فیلم های متفاوت از جریان اصلی سینما را تجربه نمایند و ببینند.
1. اوزاک (Distant)
- کارگردان: نوری بیلکه جیلان
- محصول: 2002/ ترکیه
- امتیاز متاکریتیک: 84 از 100
وقتی فیلم اوزاک سال 2003 جایزه عظیم جشنواره کن را از آن خودش کرد اسم نوری بیلکه جیلان کنار کسانی چون پازولینی، تارکوفسکی و لارس فون تریه گذاشته شد. فیلم نشانه ای بود بر دیگر شاهکارهایی که بعد از آن ساخت یعنی روزی روزگاری در آناتولی و خواب زمستانی. او یکی از اریجینال ترین مؤلفان سینمای هنری معاصر است. فیلم اوزاک جیلان را در جوامع دنیای بیان کرد و نمونه ای عالی برای آثار متین و زیبای اوست.
اوزاک داستان مینی مالی دارد که درباره بحران ها و پیچیدگی های روشنفکران طبقه متوسط است. فیلم درباره زندگی در شهرهای مدرن، تنهایی و ارزش های فراموش شده سؤال هایی مطرح می نماید. به لحاظ زیبایی شناسی فیلم اتمسفری ایستا و ساکن و از لحاظ بصری بدیع و دلپسند است. استفاده از نماهای دور یکی از مهم ترین مؤلفه های سینمای جیلان است.
اوزاک داستان مردی به نام یوسف است که کارگر جوان یک کارخانه است. او کارش را از دست می دهد و راهی استانبول می گردد تا با یکی از اعضای خانواده اش به نام محمود زندگی کند. محمود وضع مالی خوبی دارد و یک عکاس روشنفکر است در حالی که یوسف درس نخوانده و آدمی بدون پیچیدگی های فکری محمود است.
2. فیلی که هنوز نشسته است (An Elephant Sitting Still)
- کارگردان: هو بو
- محصول: 2017/ چین
- امتیاز متاکریتیک: 86 از 100
یک حماسه فوق العاده چهار ساعته و مرثیه ای بر فروپاشی مالی در یکی از استان های چین. بخش اعظم فیلم تمرکز روی داستان زندگی چهار کاراکترش است. زندگی آن ها با غمی عمیق در طول فیلم با هم پیوند می خورد. غمی که با زیبایی شناسی فیلم ساز در هاله ای از مه همیشگی و پس زمینه صنعتی تصویر می گردد. دوربین چهار کاراکتر را دنبال می نماید و باعث می گردد که پس زمینه زندگی آن ها به شکلی تغزلی محو به نظر برسد.
اسم فیلم از افسانه ای آمده که در فیلم روایت می گردد. می گویند در شمال شهر مانژولی چین فیلی وجود دارد که خیلی ساده نشسته و همه دنیا را نادیده می گیرد. شهری که عقده های قهرمانان فیلم را رقم زده است. چهار نفر که یکی از آن ها نوجوان دانش آموزی است که بعد از هول دادن اتفاقی همکلاسی اش فرار نموده، یکی از دوستانش که از دست مادرش گریخته، برادر عظیمتر پسری در مدرسه که خودش را عامل خودکشی دوستش می داند و یک زندانی که دختر و دامادش می خواهند او را در خانه سالمندان بگذارند. زندگی این چهار نفر به نوعی به هم وصل می گردد.
3. در جسم و روح (On Body and Soul)
- کارگردان: ایلدیکو ایندی
- محصول: 2017/ مجارستان
- امتیاز متاکریتیک: 77 از 100
وقتی ایلدیکو ایندی فیلم ساز مجاری بعد از هجده سال دوباره سراغ سینما رفت و فیلم در جسم و روح را ساخت پیروز به دریافت خرس طلای جشنواره برلین شد و فیلم از طرف مجارستان به اسکار معرفی گردید و در میان پنج نامزد نهایی هم حضور داشت. این یک فیلم تغزلی عاشقانه میان مردی است که کمی به لحاظ فیزیکی مشکل دارد و زن جوان تنها و منزوی و درونگرایی که در توهمات خودش غرق است. فضایی که قصه فیلم در آن اتفاق می افتد نه تنها عجیب و غریب که حتی ترسناک و مهیب است؛ کشتارگاه و سلاخ خانه ای که مرد و زن در آن کار می نمایند. آندره و ماریا در یک ارزیابی روانی که توسط سلاخ خانه برگزار می گردد متوجه می شوند که هر دویشان شب ها یک رویا را می بینند. رویای گوزن هایی تنها در یک جنگل سرد. فضای جنگل بسیار شاعرانه و مدهوش نماینده است. تضاد میان سکانس های سرد جنگل با گرمی خون سلاخ خانه به شدت رئالیستی و در عین حال مجذوب نماینده است.
کارگردان خیلی خوب احساسات قوی دو قهرمان شنماینده فیلم را به تصویر می کشد. موسیقی آدام بالاش روی تصاویر فیلم دلنشین است. در جسم و روح میان منتقدان ایرانی هم هواداران زیادی پیدا کرد.
4. قبیله (The Tribe)
- کارگردان: میروسلاو اسلابوشپیتسکی
- محصول: 2014/ اوکراین
- امتیاز متاکریتیک: 78 از 100
این یک فیلم اوکراینی عالی است که نویسنده و کارگردانش میروسلاو اسلابوشپیتسکی است. یکی از بهترین نمونه های فیلم های هنری معاصر و تجربه ای که به شدت جسورانه و خارق العاده است. فیلم در جشنواره کن برنده جایزه هفته منتقدان شد. فیلمی درباره یک پسربچه ناشنوا که به زبان اشاره ساخته شده است و هیچ زیرنویسی هم ندارد. سرگئی مشکل حرف زدن و شنوایی دارد و به مدرسه بچه ها ناشنوا می رود. جایی که بچه های دیگری هم مثل خودش در حال تحصیل هستند. فیلم با اولین روز مدرسه آغاز می گردد و روبروه سرگئی را با سلسله مراتب سفت و سختی که خود بچه های مدرسه ترتیب داده اند، نشان می دهد. به صورت اجتناب ناپذیری او هم بخشی از این سلسله مراتب می گردد. سرگئی با گذراندن اولین آزمون ها پیروز می گردد به دار و دسته ی بچه های شرور مدرسه بپیوندد که همه جور خرده خلافی مرتکب می شوند.
زبان اشاره کاملا خشم درون این بچه ها را نشان می دهد و برای درک عشق و نفرتشان احتیاجی به دوبله یا زیرنویس نیست.
5. باشگاه (The Club)
- کارگردان: پابلو لارن
- محصول: 2015/ شیلی
- امتیاز متاکریتیک: 73 از 100
از پابلو لارن فیلم هایی مثل نه (No) و تونی مانرو را به یاد داریم. او مهم ترین فیلم ساز معاصر شیلی است که با این فیلم خرس نقره ای بهترین کارگردان را از جشنواره برلین گرفت.
در فیلم باشگاه شاهد مقابله چند کشیش هستیم که با گناهانشان در فضایی آرام و تاریک از کلیسا بیرون می آیند. لارن که همواره مجذوب تاریخ سیاسی شیلی بوده است در این فیلم داستانی انتقادی درباره کلیسای کاتولیک روایت می نماید و ما شاهد فیلمی اریجینال و البته بسیار سخت و پرتنش هستیم. تصاویر تیره و مه آلود باعث می گردد وزن آن فشاری را که کشیش ها متحمل می شوند حس کنیم. ماجرا از جایی آغاز می گردد که یک مشاور بحران توسط کلیسای کاتولیک به دهکده ای ساحلی در شیلی فرستاده می گردد. جایی که کشیش ها و راهبه ها در مظان اتهام های اخلاقی هستند.
6. بیماری گرجهتی (Tropical Malady)
- کارگردان: آپیچاتپونگ ویراستاکول
- محصول: 2004/ تایوان
- امتیاز متاکریتیک: 78 از 100
این فیلم برنده جایزه ویژه هیأت داوران از پنجاه و هفتمین جشنواره کن شد. یکی از فوق العاده ترین فیلم های کارگردان اریجینال تایوانی که کارنامه درخشانی دارد و بیشتر او را برای فیلم عمو بونمی می توانست زندگی های گذشته اش را به یاد آورد می شناسند. فیلم داستان سربازی به نام کنگ است که به دهکده کوچکی در تایوان اعزام می گردد. به نظر می رسد که وظیفه اصلی سربازان انجام دادن تحقیقاتی درباره کشتار اسرارآمیز احشام در مزارع محلی باشد. از میانه راه با آمدن یک پسر روستایی در دل تاریکی موضوع داستان تغییر پیدا می نماید و حالا سربازی را می بینیم که در جنگل تنهاست تا یک روستایی گمشده را پیدا کند و در آن جا با روحی روبرو می گردد.
7. النا (Elena)
- کارگردان: آندری زویاگنیتسف
- محصول: 2011/ سوئد
- امتیاز متاکریتیک: 87 از 100
آندری زویاگنیتسف در فیلم النا دوربینش را از روستا به شهر می برد و مخاطبانش را در سفری درباره وجدان و آگاهی و مسؤولیت با خودش همراه می نماید.
زویاگنیتسف بعد از فیلم بازگشت تبدیل به نامی مطرح در مجامع هنری شد. النا داستان پرستاری است که در کارش بسیار حرفه ای است. او با ولادیمیر مردی ثروتمند و البته مسن ازدواج نموده که احتیاج به مراقبت در خانه دارد. هم النا و هم ولادیمیر به نوعی درگیر مشکلاتی هستند. به نظر فرزندانشان آدم های طبیعی و نرمالی نیستند. وقتی ولادیمیر دچار حمله قلبی شده و در بیمارستان بستری می گردد تصمیم می گیرد وصیت نامه بنویسد اما در وصیت نامه اش خبری از النا نیست.
فیلم زویاگنیتسف النا را بر سر دوراهی اخلاقی میان همسرش و خانواده اش قرار می دهد و فیلم بیشتر از آن که به دنبال پاسخ باشد سؤال هایی را درباره انسانیت مطرح می نماید. ساختار فیلم متین و ساده و طبیعی است و موسیقی فوق العاده فیلیپ گلس در هارمونی کامل با تصاویر فیلم است.
- 10 فیلم برتر درباره پرواز، هواپیما و رویای پریدن
منبع: Taste of cinema
منبع: دیجیکالا مگ