اورهان پاموک: برایم خواننده ایرانی با بقیه فرق دارد
به گزارش مجله رویای کره ای، روزنامه شهروند: اورهان پاموک بی هیچ شک و شبهه ای جهانی ترین نویسنده ترک است. وارث به حق یاشار کمال؛ و البته یکی از بزرگترین رمان نویسان قرن حاضر که بیشتر به عنوان جوان ترین نویسنده ای که در بیست- سی سال اخیر نوبل ادبی گرفته است، شناخته می گردد. اورهان پاموک از معدود نویسندگان معاصر خارجی است که تقریبا تمام آثارش یا حداقل آثار مهمش به فارسی ترجمه شده است. او که کتاب هایش به 63 زبان جهان ترجمه شده؛ نخستین کتابش را به نام جودت بیگ و پسران در 30سالگی نوشته؛ و پس از آن نیز با رمان های خانه ساکت، قلعه سفید، کتاب سیاه، چهره پنهان، زندگی نو، نام من سرخ، برف، استانبول: شهر و خاطره ها، موزه معصومیت، زنی با موهای قرمز، چیز غریبی در سرم و زنی با موهای قرمز تداومی حیرت انگیز در جهانی ادبیات داشته.
از اورهان پاموک غیر از رمان هایش آثاری چون رنگ های دیگر که منتخب نوشته ها و گفت وگوهای اوست و نیز چمدان پدرم که خاطرات او را شامل است؛ به بازار کتاب عرضه شده است. جایزه صلح کتابفروشان آلمان در سال 2005، جایزه نوبل ادبیات در سال 2006 و جایزه آیدین دوغان در سال 2015 شماری از مهمترین جوایزی هستند که این نویسنده در سال های فعالیتش دریافت نموده است. آنچه در پی می آید، بخشی از یک گفت وگوی بلند است که در آن پاموک درباره ایران و ادبیاتش حرف می زند.
می گویند؛ تقریبا هر نویسنده ای آثارش را برای قشر خاصی می نویسد. اگر این حرف را قبول داشته باشید، می توانید بگویید شما برای چه کسانی می نویسید؛ یا به عبارت بهتر چه کسانی رمان های شما را می خوانند؟
نه این گونه هم نیست که هر نویسنده ای خوانندگان مخصوص به خود را داشته باشد. حداقل آن که من این گونه فکر نمی کنم. من برای کسانی می نویسم که علاقه مند به خواندن رمان هستند؛ که البته این خود یک طیف خاصی می گردد. مثلا این را می دانیم بیشتر مردان بالای 35 سال رمان نمی خوانند؛ یا به عبارت بهتر زنان و دانشجویان بیشتر رمان می خوانند؛ که خوانندگان رمان های من هم شامل این طیف می شوند.
می دانید که در ایران بین رمان خوان های ایرانی، یکی از محبوب ترین نویسنده های امروز هستید؟
این باعث شادی من است. اصولا این که کتاب های نویسنده ای خوانده گردد؛ حالا می خواهد هرجا باشد، شاد کننده است. برای من اما خواننده ایرانی یک فرق اساسی با بقیه خوانندگان جهان دارد؛ شاید به این علت که خودم را به این خواننده ها نزدیک احساس می کنم. البته این شادی نافی نارضایتی من از چاپ بدون اجازه آثارم نمی گردد. این ناراحت کننده است که مسأله حق انتشار در بعضی جاها رعایت نمی گردد.
در میان آثارتان به نظر می رسد رمان نام من سرخ بیشترین نزدیکی را با فرهنگ و افکار ایرانی داشته باشد. شما خودتان هم این را قبول دارید؟
قطعا. با این که درباره رمان های دیگرم هم می توانم این نزدیکی را صادق بدانم؛ اما به هرحال نام من سرخ از نظر ظاهری هم قرابت آشکاری با فرهنگ ایران دارد. حتی می توانم بهتان بگویم که خیلی ها این رمان را بیشتر از این که ترکی بدانند، ایرانی می دانند.
تحلیلی دارید که چرا این گونه شده؟
شاید به این علت که بخش های زیادی از نام من سرخ درباره هنر ایران است. هنر مینیاتور ایران. یک چیزی را باید بگویم که شاید، یعنی حتما نقش زیادی در این قرابت داشته. من وقتی داشتم رمان نام من سرخ را می نوشتم، همزمان شاهنامه را می خواندم. البته نه فقط شاهنامه؛ که در آن روزها کتاب های سنتی و کلاسیک توجهم را به خود جلب نموده بودند. اما شاهنامه؛ بیشتر داستان رستم و سهرابش برایم الهام بخش بود.
از چه جنبه ای؟
از این نظر که می تواند روشنگر وجهی مهم نه فقط فرهنگ ایران، بلکه فرهنگ و فلسفه شرق باشد. شما اگر با داستان ادیپ سوفوکل آشنا باشید، می بینید که از جنبه هایی شباهت هایی با شاهنامه دارد. در واقع این دو اثر دوروی یک سکه هستند. در داستان رستم و سهراب؛ رستم یا پدر ، پسرش را می کشد؛ در ادیپ اما اتفاق برعکس اتفاق افتاده و پسر، پدر را می کشد.
یعنی همان تفاوت پدرکشی و پسرکشی که راه به تفاوت فرهنگ غرب و شرق می برد...
دقیقا. اما متاسفانه این داستان ها دیگر خوانده نمی شوند. یک بار دیگر هم گفتم که در ترکیه امروز با این که تقریبا همه رستم را به عنوان شخصیتی اساطیری و قهرمانی بزرگ می شناسند؛ اما اتفاق ناراحت کننده این است که داستان رستم و سهراب را نخوانده اند و نمی دانند. اگر هم از داستان آگاهی داشته باشند، نه از خواندن شاهنامه که از تماشای فیلمش بوده.
پس می توان گفت که علت نزدیک شدن به چنین مایه هایی در آثار شما این بوده که آنها را به روز و با مقتضیات جوامع امروزی سازگار کنید؟
سال های سال به این فکر کردم که یک رمان در قیاس با داستان رستم و سهراب و ادیپ بنویسم. این دو از مهمترین آثار تاریخ هستند؛ هرکدام برای فرهنگی خاص. در حقیقت ادیپ در غرب همان اهمیتی را دارد که شاهنامه برای ما شرقی ها. با این که درست یا غلط پدرکشی ادیپ را با فردگرایی پیوند داده اند و پسرکشی رستم را با پدرسالاری و استبداد. شانس من در این بین جایی بود که در سرزمینی متولد شدم که مرز این دو است. ما در ترکیه در معرض هر دو فرهنگ شرق و غرب هستیم.
اتفاقی که در رمان نام من سرخ هم می بینیم. تقابل روش ها و سبک های نقاشی شرق و غرب؛ یا ایرانی و اروپایی...
برای همین هم هست که بارها گفته ام نام من سرخ را جز یک نویسنده ترک کس دیگری نمی توانست بنویسد؛ یا حداقل این که از این منظر نمی توانست بنویسد. اما من مال سرزمینی هستم که ایران در شرق آن است و اروپا در غرب.
این که می گویید در مرز شرق و غرب هستید؛ آیا باعث شده تعمدا به سوی چنین موضوعاتی بروید؟
شاید بیشتر از این که من تعمدا یا آگاهانه چنین قصدی داشته باشم؛ این منتقدین بودند که مرا پل شرق و غرب خواندند. آن هم پس از این که غربی ها به اصطلاح کشفم کردند و ترجمه آثارم روندی سریع به خود گرفت. اما در کل قصد من آن نبود و در حقیقت درباره مردمی می نوشتم که می شناختم شان. فقط همین.
تاثیرپذیری یا علاقه تان به ادبیات ایران فقط به شاهنامه منحصر است؟
نه. در کل من ادبیات کلاسیک ایران را دوست دارم و حتی در بعضی از کارهایم به آن هم پرداخته ام. می توانم بگویم که استفاده ام از ادبیات ایران منحصر به نام من سرخ نمی گردد و مثلا در رمان کتاب سیاه هم تحت تأثیر منطق الطیر عطار بوده ام.
شما را به عنوان نویسنده ای معترض می شناسند. آیا این باعث دشواری های خاصی برای تان شده؟ منظورم برخوردهایی ورای سانسور است.
اول این که بیشتر از این که کتاب های من در ترکیه دردسرساز باشند، این مصاحبه های من بوده که بحث انگیز شده. اما در خصوص سوال شما؛ اگر منظورتان از دشواری خاص، نگاه کلیشه ای به دردسرهای نویسنده بودند، مثلا در جوامعی چون شوروی زمان استالین باشد؛ نه؛ که مثلا جلوی نوشتن نویسنده را بگیرند و از این مسائل. در ترکیه اوضاع این گونه است که تا وقتی به دولت انتقاد نکنید؛ آزادید هرچه دوست دارید بنویسید.
پ
منبع: برترین ها